نویسنده: علی اکبر نودهی




 
پایان کار سلسله‌ی قاجار تقریباً بدون دردسر و با یک کودتای نظامی برنامه‌ریزی‌شده انجام گرفت. مرد شماره‌ی یک این کودتا رضاخان معروف به میرپنچ بود که تقریباً 5 سال پس از کودتا، یعنی در سال 1304، توانست با نفوذ و فشار بر مجلس، حکومت قاجار را منقرض و حکومت پهلوی را تأسیس و قانونی اعلام کند. با این حال، می‌توان رضاشاه را اولین پادشاه ایران دانست که به طور جدی و البته سازمان‌یافته سعی در نوسازی و مدرن کردن ایران با تقلید از فرهنگ و ارزش‌های غربی داشت.
بدیهی بود که سیاست‌های نوسازی رضاشاه، آن هم با نمونه‌برداری از کشورهای غربی، با مخالفت مردم و شخصیت‌های صاحب نفوذ، به خصوص نیروهای مذهبی و روحانیون جامعه‌ی ایران، روبه‌رو شد. رضاشاه، به تقلید از کمال آتاتورک در ترکیه، مذهب را سد راه پیشبرد سیاست‌های نوسازی خود در جامعه‌ی ایران می‌دانست و به همین دلیل، تلاش می‌کرد با تأسیس دادگستری جدید، سازمان اوقاف، سازمان وظیفه‌ی عمومی و تلاش برای تغییر در پوشش ایرانیان، سیاست‌های مدرن کردن ایران را اجرا کند.[1]
رضاشاه از همان آغاز روی کار آمدن خود به فکر انسجام، نظم و نوسازی کشور بود و در این راه به شدت تحت تأثیر روشن‌فکران تندرو دوران مشروطه قرار داشت. تصور این افراد از نوسازی به طور کلی در یک کلمه خلاصه می‌شد: «سکولاریسم» یا به عبارت دیگر، جدایی دین از سیاست و پشت کردن به سنت‌های گذشته.
به طور کلی، پس از نهضت مشروطه تا زمان روی کار آمدن رضاشاه، 3 نوع جریان روشن‌فکری در ایران وجود داشت که در نهایت منجر به پیروزی جریان منورالفکر گردید. این گروه معتقد به سکولاریسم از بالا به پایین و آن هم به وسیله‌ی زور بودند.[2] رضاشاه به شدت تحت تأثیر فروغی بود. او چند دوره‌ای هم به عنوان نخست‌وزیر رضاشاه فعالیت‌های زیادی در راستای مبارزه با اسلام و سکولار کردن ایران داشت. کسروی نیز، که زمانی در دوره‌ی رضاشاه منصب قضایی را بر عهده داشت، با شعار پاک‌دینی و پاک‌زبانی و ستیز با سنت‌ها و جایگزینی دینی هماهنگ با اندیشه‌ی سکولار، توانست به شدت رضاشاه را تحت تأثیر خود قرار دهد.
علی‌اکبر داور و تیمورتاش در عرصه‌ی ایجاد نظام قضایی جدید و نیز تلاش برای کشف حجاب و مبارزه با نهادهای مذهبی تلاش کردند. در این میان، شاید نقش تقی‌زاده بیش از دیگران باشد، زیرا وی هم متفکر و هم سیاست‌مدار بود و می‌توانست شعار معروف خود را ‌ـ‌که معتقد بود برای پیشرفت و نوسازی در ایران باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم‌ـ‌ به اجرا بگذارد.[3]
رضاشاه بیشتر یک فرمانده‌ی نظامی بود تا یک سیاست‌مدار و کاملاً بدیهی است که با وجود چنین مشاوران و وزیرانی، نوسازی را در مبارزه با اسلام و روحانیت و تنها راه‌حل پیشرفت را غربی شدن و تقلید از آن‌ها در تمام امور می‌دانست. وی، برای تحقق بخشیدن به آرمان‌های خود، برنامه‌هایی را پیش رو داشت که عمدتاً این برنامه‌ها در راستای مبارزه با اسلام و روحانیون طرح شده بود. در ادامه به بررسی هر یک از این برنامه‌ها می‌پردازیم.

دادگستری به سبک جدید

اگرچه رضاشاه در سال‌های آغازین پادشاهی خود، با نزدیک شدن به روحانیت و شرکت در مراسم مذهبی و نیز عدم اتخاذ تصمیمات سخت‌گیرانه، می‌خواست خود را مدافع مذهب و روحانیت نشان دهد، ولی به زودی متوجه شد که با این روش نمی‌تواند سیاست‌های خود مبنی بر نوسازی به سبک غربی را اجرا کند و تلاش کرد تا قدرت روحانیون را کاهش دهد و به مبارزه با سنت‌های اسلامی بپردازد.
یکی از نهادهایی که ریاست و اداره‌ی آن در اسلام بر عهده‌ی علما و روحانیون گذاشته شده امر خطیر قضاوت است. رضاشاه با کمک علی‌اکبر داور، وزیر دادگستری، دست به اصلاحات و تغییرات اساسی در نظام قضایی زد و تلاش کرد یک نظام قضایی غیرمذهبی بدون مشارکت روحانیون برقرار کند. رضاشاه، بر خلاف دیگر اقدامات خود در مسیر نوسازی، که آن‌ها را با سرعت و سخت‌گیری انجام می‌داد، اصلاحات قضایی را به تدریج و با کندی انجام داد.[4]
به طور کلی، مجموعه‌ی قوانین سه‌گانه‌ای با الگوبرداری از غرب از سوی شاه به مجلس پیشنهاد داده شد و توسط مجلس تصویب شد: در 1304 قانون تجارت، در 1305 قانون جزا و در سال 1307 قانون مدنی. امین بنانی قانون مدنی را غیرمذهبی کردن شریعت می‌نامد و معتقد است تدوین آن مشکل‌تر از بقیه بوده و به آرامی صورت گرفته است.[5] با این حال، عملاً هنوز تا مدتی امور قضایی در اختیار روحانیون بود، ولی با بازداشت مدرس در مهرماه 1307 و تبعید وی به خراسان، رفتار حکومت با روحانیون بیش از پیش تند شد. در اردیبهشت 1311 محضرهای شرعی از حق ثبت اسناد منع شدند و بدین ترتیب، روحانیون از حداقل درآمدی که از طریق محضرداری نصیب‌شان می‌شد محروم گشتند.[6]
در دی‌ماه 1315 مقرراتی وضع شد که طی آن اجازه‌ی قضاوت روحانیون در دادگاه‌های غیرمذهبی لغو شد و از این پس، روحانیون فقط مجاز بودند در دادگاه‌های مذهبی مشغول به کار شوند و حتی شرط داشتن مدرک لیسانس قضایی و قبولی در آزمون حقوق وزارت دادگستری برای فعالیت‌شان در دادگاه‌ها گذاشته شد. از سال 1316 و پس از خودکشی داور، بساط قدرت روحانیون در امر قضا برچیده شد و مسئولیت آن‌ها محدود به رسیدگی به احوال شخصی شد.[7]
تمام این فرامین در حالی صادر می‌شد که در فقه شیعه، نه تنها قوانین حاکم بر جامعه و نظام قضایی، بلکه مجریان و کارگزاران نظام قضایی نیز باید مجتهدان واجد شرایط باشند. رضاشاه با این اقدامات نه تنها به دنبال جدایی دین از سیاست بود، بلکه حتی سعی در نابودی دین داشت و در این راه، حملات خود را به سمت مروجین و مبلغین آن نشانه گرفت و آنان را از عرصه‌ی سیاست و قدرت کنار گذاشت. وی همچنین درآمدهای ایشان را با طرح‌های ضدمذهبی خود از بین برد تا بدون رقیب و دشمن بتواند سکولاریسم را در ایران پیاده کند و مذهب را به حاشیه ببرد.[8]

کشف حجاب

اگرچه قانون کشف حجاب در سال 1314 تصویب شد، ولی رضاشاه از همان آغاز سلطنت به مسئله‌ی تغییر در پوشش ایرانیان توجه ویژه داشت و این امر را یکی از مهم‌ترین راه‌های حرکت به سمت نوسازی و نیز ایجاد اتحاد و انسجام در داخل و حتی یکی شدن زبان اقوام مختلف می‌دانست. با این حال رضاشاه، پس از مشاهده‌ی فروپاشی حکومت امان‌الله‌خان در افغانستان، به خاطر اصرار بر بی‌حجابی، در اجرای تصمیمات خود محتاط‌تر بود و اجرای این قانون را چند سال به تأخیر انداخت تا در این مدت بتواند شرایط آن را فراهم کند.[9]
رضاشاه و بسیاری از نزدیکان غرب‌زده‌ی وی معتقد بودند که چادر مانع پیشرفت زنان است و دسترسی آنان به تعلیم و تربیت و حضور در مجامع عمومی را محدود می‌سازد. اینان تنها راه پیشرفت را تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب می‌دانستند. رضاشاه در سال 1313 اولین و آخرین سفر خارجی دوران پادشاهی خود را انجام داد. سفر به ترکیه و دیدار با کمال آتاتورک دستاوردهای بسیار مهمی برای رضاشاه و متعاقباً برای مردم ایران به همراه داشت. رضاشاه بسیار تحت تأثیر پیشرفت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ترکیه قرار گرفت و این امر باعث شد گام‌های نوسازی و اصلاحات فرهنگی را با سرعت بیشتری بردارد.
رضاشاه با مشاهده‌ی زنان در ترکیه، که بدون پوشش در عرصه‌ی اجتماع مشغول فعالیت بودند، چنین می‌پنداشت که تا زمانی که پوشش در ایران تغییر نکند، به هیچ وجه اصلاحات و نوسازی نیز صورت نخواهد گرفت. در همین راستا، در سال 1314 با دستور رضاشاه کلاه ‌شاپو، که برگرفته از فرهنگ اروپا بود، جای کلاه پهلوی را گرفت و در اجرای این قانون در بسیاری موارد از زور نیز استفاده می‌شد. در خصوص اجرای این قانون اعتراضات زیادی نیز صورت گرفت که در قسمت‌های بعدی به آن‌ها اشاره خواهد شد.[10]
از این پس، فرامین رضاشاه به شکل قانون صادر می‌شد. در بهار 1314 وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که به دختران باحجاب جایزه و دیپلم تعلق نمی‌گیرد. همچنین به آموزگاران زنی که با چادر در محیط مدرسه حاضر می‌شدند حقوق پرداخت نمی‌شد. در بیشتر موارد، اجرای قانون کشف حجاب با زور پلیس و با خشونت صورت می‌گرفت. به عقیده‌ی بسیاری از صاحب‌نظران، قانون ممنوعیت حجاب برای زنان، منفورترین اقدام رضاشاه در مسیر نوسازی و اصلاح بود.[11]

خدمت اجباری نظام وظیفه

رضاشاه، پس از اینکه توانست بر ایران مسلط شود و حکومت پهلوی را تأسیس کند، اولین اقدام در راستای نوسازی را از ارتش و نیروی نظامی آغاز کرد. نیروی نظامی در ایران تا قبل از روی کار آمدن رضاشاه بیشتر به صورت قبیله‌ای و عشیره‌ای بود. به همین دلیل، رضاشاه تصمیم به ایجاد تغییر و اصلاح در نیروی نظامی و تشکیل یک ارتش منظم و منسجم گرفت. وی زمانی که در سمت وزیر جنگ بود، ژاندارمری را با ارتش قزاق ‌ـ‌که وفادارترین نیروها به وی بودند‌ـ ادغام کرد و در خرداد 1304 اولین اقدام خود را برای تأسیس ارتش نوین در ایران انجام داد و توانست قانون خدمت اجباری نظام وظیفه را به تصویب مجلس برساند.[12]
بر اساس این قانون، تمامی جوانان کشور موظف بودند به مدت 2 سال به خدمت ارتش درآیند. نکته‌ی قابل تأمل این بود که این قانون شامل روحانیون نیز می‌شد. روحانیون نیز مجبور بودند لباس روحانیت را رها نمایند و ترک حوزه‌ی علمیه کنند و به خدمت سربازی مشغول شوند. یکی از اهداف اصلی رضاشاه در این خصوص حمله به جایگاه مذهبی روحانیون و کاهش اعتبار ایشان در نزد مردم بود که این کار اعتراضات زیادی را نه تنها از درون جامعه‌ی روحانیت، بلکه از جانب مردم نیز به همراه داشت. رضاشاه تلاش کرد با الگوگیری از غرب، یک ارتش منظم و منسجم ایجاد نماید و پس از تشکیل مدرسه‌ی نظامی، تعدادی از افسران را برای آموزش نظامی به فرانسه اعزام کند.
ارتش نوین رضاشاه، که به شیوه‌ی اروپایی سازمان یافته بود، عملاً بیشتر بودجه‌ی دولت را به خود اختصاص می‌داد و این در شرایطی رقم خورد که اوضاع اقتصادی کشور بسیار نابسامان بود. هدف رضاشاه ایجاد ارتشی بود که مدافع بلندپروازی‌های منطقه‌ای ایران باشد که در نهایت منجر به تشکیل سپاهی شد که از نظر نظامی فاقد کارایی، از نظر ساختاری ضعیف و عمیقاً سیاست‌زده بود. از همه مهم‌تر هزینه‌ی نگهداری آن بسیار فراتر از تحمل اقتصادی کشور بود.[13] ارتش نوین رضاشاه بیشتر مشغول سرکوب شورش‌هایی بود که در داخل علیه رضاشاه صورت می‌گرفت. با این حال، این ارتش در زمان جنگ جهانی دوم و در زمان اشغال ایران توسط کشورهای بیگانه هیچ حرکتی از خود نشان نداد و به راحتی کشور در اختیار متجاوزین قرار گرفت.

تأسیس سازمان اوقاف

تصمیمات و سیاست‌های رضاشاه بر ضد مذهب و روحانیون و تلاش برای جدایی دین از سیاست به اینجا ختم نشد. وی تصمیم گرفت برای تضعیف روحانیون و حذف آن‌ها از عرصه‌ی سیاست و حتی اجتماع، منابع مالی متعلق به روحانیون را به تصرف و تحت اختیار خود درآورد و به این منظور اوقاف را هدف قرار داد. موقوفات یکی از مهم‌ترین منابع درآمد روحانیون در ایران بوده و این امر در تمام طول تاریخ تشیّع وجود داشته است. موقوفات نوعی درآمد مالی است که به وسیله‌ی مردم در اختیار روحانیون قرار می‌گرفت و معمولاً شامل زمین، باغ، مزرعه، مدرسه، خانه، مغازه و غیره می‌شد. در واقع مهم‌ترین پشتوانه‌ی مالی روحانیون، برای توسعه‌ی مراکز مذهبی از جمله مساجد، حوزه‌های علمیه، تکیه‌ها و نیز مبارزه با ظلم و ستم حاکمان، موقوفات به شمار می‌رود.[14]
رضا‌شاه، در ادامه‌ی برنامه‌ی نوسازی و در واقع سکولار کردن ایران و کاهش قدرت روحانیون، دست به اصلاحاتی در اوقاف زد. وی با ارائه‌ی طرح‌هایی که به تصویب مجلس رسید، به خود اجازه‌ی دخالت در اوقاف و تصمیم‌گیری درباره‌ی تنها منبع درآمد روحانیون را داد. طی سال‌های 1307، 1313 و 1314 قوانینی تصویب و اجرا شدند که ماحصل آن‌ها تأسیس سازمان اوقاف به عنوان یک سازمان دولتی و زیر نظر رضاشاه بود و از آن به بعد، کنترل و نظارت بر املاک موقوفه به وسیله‌ی این سازمان انجام می‌گرفت. از این پس، سازمان اوقاف مشخص می‌کرد که چه املاکی وقفی هستند و اصلاً املاک وقفی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند. نحوه‌ی خرج کردن درآمدهای وقفی را نیز سازمان اوقاف تعیین می‌کرد.
با تصویب و اجرای این قوانین عملاً رضاشاه توانست درآمد حاصل از املاک وقفی را، که پیش از این به وسیله‌ی علما خرج اهداف مذهبی و اقدامات خیریه می‌شد، از این راه خارج کند و به اهداف غیرمذهبی اختصاص دهد.[15] رضاشاه با این اقدامات در تلاش بود تا مهم‌ترین نیروی مخالفش در مسیر نوسازی ایران را از میدان به در کند که با مقاومت روحانیون موفق به این کار نشد و در سال 1320 مجبور به استعفا و فرار از کشور شد.

مخالفت‌ها در برابر اسلام‌زدایی

مسیر نوسازی رضاشاه از همان آغاز با مخالفت‌هایی از سوی مردم و به خصوص جامعه‌ی روحانیت مواجه بود. رضاشاه در سال‌های آغازین حکومت با مخالفت‌های شدید آیت‌الله مدرس روبه‌رو بود که در نهایت مجبور شد مدرس را به خراسان تبعید کند. اوج اعتراضات و مخالفت‌های روحانیون با رضاشاه و حکومت وی مربوط به قانون تغییر لباس و کشف حجاب است. اولین شهرهایی که مجبور شدند این قانون را اجرا کنند شهرهای شیراز و تهران بودند. با این حال، اجرای این قانون در شهرهای دیگر با تأخیر و مخالفت‌های بیشتری همراه شد؛ از جمله‌ی این شهرها می‌توان به مشهد اشاره کرد. آیت‌الله قمی، که از مراجع بلندپایه‌ی زمان خود بودند، چند سالی می‌شد که در مشهد مستقر بودند.
ایشان متوجه شدند که مردم این شهر به هیچ وجه خواستار اجرای قانون تغییر کلاه نیستند. به همین دلیل، در آغاز به استانداری شهر رفتند تا به استاندار اعلام کنند که مردم این شهر تمایلی به اجرای این قانون ندارند، ولی بعد از اینکه جواب مثبتی از استانداری نگرفتند، مجبور شدند به تهران بروند و از رضاشاه بخواهند که از اجرای این قانون در مشهد ‌ـ‌که یکی از مذهبی‌ترین شهرهای ایران به شمار می‌رفت‌ـ چشم‌پوشی کند.
پس از چند روز، شایعاتی در مشهد منتشر شد که رضاشاه آیت‌الله قمی را دستگیر کرده و مورد آزار و اذیت قرار داده است. این خبر موجب شد که حدود 150 تن از بازاریان مشهد با نوشتن نامه‌ای به رضاشاه خواستار آزادی وی شوند که این امر موجب زندانی شدن این افراد از سوی ژاندارمری مشهد شد. بعد از این واقعه، مردم با اعتراض به این واقعه، در صحن حرم بست نشستند و هم‌زمان سخنرانی چند روحانی در صحن، شور مردم را در مخالفت به سیاست‌های رضاشاه بیشتر کرد و در نهایت در روزهای 19 و 20 تیر 1314 نیروهای ژاندارمری با حمله و تیراندازی به مردم متحصن در مسجد گوهرشاد تعداد بسیاری را شهید و زخمی کردند و آتش خشم مردم و به خصوص روحانیت را شعله‌ورتر از پیش کردند.[16] در حالی که ایران هنوز از حادثه‌ی قیام گوهرشاد آشفته و آشوب‌زده بود، رضاشاه زمینه را برای ممنوعیت کامل حجاب آماده کرد که این موضوع تبدیل به منفورترین قانون رضاشاه در راستای نوسازی و تغییر در ایران شد.

نتیجه‌گیری

اگرچه رضاشاه پس از روی کار آمدن خود توانست امنیت را برقرار کند و سروسامانی به امور بدهد و در اوایل هم خود را به روحانیون نزدیک و حتی مدافع اسلام معرفی کند، ولی به تدریج خط مشی واقعی خود را درباره‌ی مذهب نشان داد. محمدعلی کاتوزیان در این باره می‌نویسد: «رضاشاه با حمله به مذهب 2 هدف اساسی را دنبال می‌کرد: نابودی تشیّع ایرانی و مراسم و مناسکش که آن را پدیده‌ای شرم‌آور و حاکی از عقب‌ماندگی ایران می‌دانست و نابودی هر گونه نهاد اجتماعی و مجرای همبستگی و ارتباط عمومی مستقل. برگزاری مراسم عزاداری در ماه محرم غیرقانونی اعلام شد؛ به علاوه برگزاری مراسم روضه چه در مساجد و چه در خانه‌ها نیز غیرقانونی اعلام شد.»
این گونه بود که روحانیون به تقابل با وی برخاستند. در دوره‌ی حکومت وی، روحانیون نسبت به دوره‌ی صفویه و دوره‌ی قاجار از قدرت و نفوذ کمتری برخوردار بودند و در تنگنا قرار داشتند. با این حال، رضاشاه نتوانست به هدف غایی خود، یعنی اسلام‌زدایی از مردم و بی‌اعتبار کردن روحانیت، دست یابد. این مسئله بیش از هر چیز برخاسته از ذات مذهبی جامعه‌ی ایرانی بود.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]محمدرضا تخشید، اصلاحات و سیاست‌های نوگرایی رضاشاه و تأثیر آن بر قدرت و نفوذ روحانیت، مجله‌ی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی، 1385، ص 4.
[2]محمد جواد نوروزی، چالش اندیشه‌ی دینی و سکولار در عصر رضاشاه، مجله‌ی معرفت، 1376، ص 1.
[3]همان، ص 8.
[4]استفانی کرونین ، رضا شاه و شکل گیری ایران نوین ، ترجه مرتضی ثاقب فر ، تهران ، انتشارات نیل ، 1383 ، ص 135
[5]همان ، ص 135
[6]همان ، ص 136
[7]همان ، ص 136
[8]محمدرضا تخشید، اصلاحات و سیاست‌های نوگرایی رضاشاه و تأثیر آن بر قدرت و نفوذ روحانیت، مجله‌ی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی، 1385، ص 12.
[9]استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات نیل، 1383، ص 295.
[10]همان، ص 295.
[11]همان، ص 298.
[12]همان، ص 73.
[13]همان، ص 64.
[14]محمدرضا تخشید، اصلاحات و سیاست‌های نوگرایی رضاشاه و تأثیر آن بر قدرت و نفوذ روحانیت، مجله‌ی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی، 1385 ، ص 16.
[15]همان، ص 17.
[16]داوود قاسم‌پور، قیام مسجد گوهرشاد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 56.
*علی اکبر نودهی، پژوهشگر تاریخ معاصر/انتهای متن/

منبع:برهان